بدون عنوان
کوثر چونم سلام این چند وقته از بس سرم شلوغ بود نتونستم بیام از شیرین کارهات برات بگم کاشکی تو هم مثل من به کارهایی که میکردی می خندیدی .قربونت برم یه هفته پیش اومدی خونمون کلی شیطونی کردی (مثل همیشه) در کابینت رو باز میکنی بعد میگی :نانا...نانا....بیا منم طبق معمول بهت محل نمیدم بعد میزنی زیر گریه مامانی هم مثل همیشه از لوس بازی هات خوشش میاد آخه دخترم اینقدر لوس میشه کوثر جون من دیگه اون دید قبلی رو نسبت به دنیا ندارم همه چی برام بی معنی و مسخره به نظر میرسه شاید به سن من رسیدی اینو درک کنی چون دارم تجربه می کنم با ادم های مختلفی با شرایط متفاوت رو به رو شدم هر کدوم یه نظری دارن یه حرفی م...
نویسنده :
خاله کوثر
21:42